بهداد بابایی در سال ۱۳۵۲ به دنیا آمد. او آموزش سهتار را از ۷ سالگی نزد دایی خود، پرویز مشکاتیان آغاز کرد. او همچنین از آموزشهای محمد فیروزی و زیدالله طلوعی بهره برد.
بابایی، پس از فراگیری ردیف میرزاعبدالله، ردیف آقا حسینقلی را نیز نزد داریوش پیرنیاکان آموخت. او همچنین، تئوری موسیقی و سلفژ را نزد محمدرضا درویشی آموزش دید و به مدت دو سال نیز از کلاسهای دورهٔ عالی محمدرضا شجریان در زمینهٔ جواب آواز استفاده کرد.
بهداد بابایی در سال ۱۳۷۳ به عنوان تکنواز به عضویت گروه عارف در آمد. او با خوانندگان برجستهای همچون محمدرضا شجریان (در آلبوم در خیال)، ایرج بسطامی، حمیدرضا نوربخش، شهرام ناظری و علی جهاندار به عنوان تکنواز همکاری کردهاست. او با گروههای عارف و شهنازی، کنسرتهایی در داخل و خارج کشور داشتهاست.
بابایی سابقهٔ تدریس در دانشگاه هنر را دارد و هماکنون مدیریت کانون موسیقی عارف را بهعهده دارد.
بهداد بابایی بدون شك در حوزه نوازندگی سهتار از جمله نوازندگانی است كه حرف برای گفتن دارد، چه با ساز و چه بیساز! حرف او چه در تكنیك و چه در شناساندن قابلیتهای این ساز ملی چون نسیمیدر حركت است. بابایی به لحاظ تكنیك نوازندگی یك مثل است و یك معیار حال آنكه به اذعان خودش موسیقی ایرانی را ۲ بال باید: «حس و تكنیك»؛ نوا و صدای هر سازی باید واجد این دو باشد تا شنونده را به پرواز در خیال در آورد اخیراً بهداد بابایی آلبوم تكنوازی جوی نقره مهتاب را منتشر كرده است كه در زمینه تكنوازی سهتار از ویژگیهای تصویرپردازی و خیال انگیزی برخوردار است
ضمن آنكه با تكنیكهای نویی در نوازندگی سهتار همراه است؛ به همین انگیزه با او همصحبت شدیم تا بیشتر از حال هوای نوازندگی در حیطه موسیقی ایرانی بدانیم.
اگر موافق باشید از نام اثر شروع كنیم. چرا جوی نقره مهتاب؟
همانگونه كه در اینسرت (كاغذ آلبوم) اثر توضیح داده شده، این عنوان، برآمده از یكی از شبانههای شاعر ارجمند هم روزگار ما، زنده یاد احمد شاملو است.
در قسمتی از این شعر كه خیالپردازی و آغشتگی كلام به تصویر(ایماژ) در اوج خود متجلی است، اشارهای به اندیشه شده، از آنجا كه بنده عنصر اندیشه را از عوامل اعتلا و عظمت مخلوقات هنری میدانم، بیمناسبت ندیدم كه عنوان جوی نقره مهتاب رابرای این اثر برگزینم
...« شب كه جوی نقره مهتاب بیكران دشت را دریاچه میسازد / من سراغ زورق اندیشهام را میگشایم در مسیر باد...»
حال كه از شاملو و ارادت شما به این شاعر سخن به میان آمد بد نیست نظرتان را درباره آن گفته معروف شاملو درباره موسیقی سنتی بپرسم كه در آن زمان جنجالی به پا كرد.
به نظر بنده قضاوت درباره نگاه شاملو به این موسیقی قدری دشوار مینماید؛ آنچه از این موضوع میدانم همان است كه در شعرخود شاملو« بر كدامین جنازه میگرید » متبلور است.......« بركدام جنازه زاری میزند این ساز؟ / بر كدام مرده پنهان میگرید این ساز بیزمان؟ در كدام غار/ بركدام تاریخ میموید این سیم و زه، این پنجه نادان؟ بگذار برخیزد مردم بیلبخند/ بگذار برخیزد...»
اینكه شاملو به غم جاری در جریان موسیقی معترض بوده است، برای بنده قابل پذیرش نیست؛ چرا كه غم عنصری است نهادینه شده در حوزه فرهنگ و هنر ایران زمین جای پای خون، اندوه و یأس را میتوان در آثار ایجاده شده هنری از دیرباز تاكنون مشاهده كرد: حافظ: از آستین طبیبان هزار خون بچكد / گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش، یا مولانا كه میگوید: رو سر بنه به بالین تنها مرا رها كن / ترك من خراب شبگرد مبتلا كن/
در میان آثار شعرای معاصر هم كه این مضامین فراوان دیده میشود؛ به عنوان مثال به چند نمونه اشاره میكنم. شهریار: ای غم بگو از دست تو آخر كجا باید شدن / در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا میكنی./
سایه: بهار آمد گل و نسرین نیاورد / نسیمیبوی فروردین نیاورد.../
از سوی دیگر، نباید نقش پر رنگ غم در اشعار فوقالعاده خود شاملو را نیز از یاد ببریم، آنجا كه میسراید: ..." نه سلامی، چه سلامیهمه خون تشنه هم / نه نشاطی، چه نشاطی مگه راهش میده غم /
یا در شعری دیگر آنجا كه هر یك از جانداران از زاویه نگاه خود تعبیری شكوهمند از دنیای پیرامونشان ارائه میكنند، نوبت كه به انسان میرسد/ انسان سخنی نگفت، تنها او بود كه جامه به تن داشت و آستینش از اشك تر بود. فریاد و دیگر هیچ / چرا كه امید آن چنان توانا نیست / كه پا بر سر یأس بتواند نهاد/ و یا....... راه شومیست میزند مطرب / تلخواریست میچكد در جام / اشكواری است میكشد لبخند/ ننگ واریست میتراشد نام / مرغ شادی به دامگاه آمد / به زمانی كه برگسیخته دام / ره به هموار جای دشت افتاد/ ای دریغا كه برنیاید گام /كام ما حاصل آن زمان آمد/كه طمع برگرفتهایم از كام
با عنایت به مضمون و محتوای این اشعار، تصور بنده این است كه مساله استاد شاملو با موسیقی ایرانی ریشه در جایی جدای از خود این موسیقی دارد.
به هرحال درباره این موضوع به طور خلاصه باید بگویم كه گاه مجموعه علل و عوامل دست به دست داده، ذهنیتسازی میكنند و حتی بزرگی را بر موضع قهر وعتاب وا میدارند.
اما فارغ از آن اشعار و مطالبیكه میفرمایید شاملو نامهای و یادداشتی نوشت و یك برنامه موسیقی سنتی را به شكلی توضیح داد و آخرش هم با لفظ عرعر به نوعی به تمسخر از موسیقی با كلام یاد كرد.
بله اینكه شما میفرمایید تأییدی است بر عرایض بنده كه این رفتار شاملو واكنشی است، نسبت به عاملی برانگیزاننده كه برای ما مجهول است، بر فرض اگر شاعر یا هنرمندی از موسیقی و آوازخاص منطقهای یا حتی نوعی ازكشورش خوشش نیاید، حداكثر به آن موسیقی گوش فرا نمیدهد و اصلاً كاری با آن ندارد.
اگر با لحنی عتاب آلود و با خشم و به صورت رسمی اعلام كند كه مثلاً نوازنده آن منطقه قار قار میكند و خوانندهاش واق واق این دیگر نظر دادن نیست، بلكه واكنشی است خشمگینانه نسبت به عاملی برانگیزاننده.
به موضوع و به بحث خودمان بازگردیم. در مورد انگیزه انتشار اثر اخیرتان صحبت كنید. چه طور به فكر تهیه و نشر جوی نقره مهتاب افتادید؟
در سالیان گذشته و در جریان تمرینات شخصی ام به فضاهایی دست یافتم كه به گمان خودم نسبتاً نو مینمود، این فضاها به مرور بستر ایجاد قطعات متعددی شد كه اغلب آنها بهرهمند از تكنیكهای اجرایی نو بوده است و برآمده از نوع نگاه من به مقولاتی چون سنت، ردیف، تكنیك و احساس كه اینگونه قطعات به لحاظ كمیت قابل توجهاند و آرشیوم آكنده از آنهاست از سویی اصرار دوستان، همكاران و شاگردانم در این سالها بنده را برآن داشت تا بخش كوچكی از آنها در چارچوب جوی نقره مهتاب ارائه كنم و نیز قصد دارم بتدریج بخشهای دیگر را در فرمها و قالبهای متفاوت ارائه كنم.
درباره ویژگیهای جوی نقره مهتاب چه نكاتی هست كه مایل به گفتن آن هستید؟
قطعات آوازی جوی نقره مهتاب، بیشتر ملهم از ردیف هستند، منتها نه فقط ردیف میرزا عبدالله، گوشههایی چون یتیمك، گوشه دشتی و سارنگ برگرفته از ردیفهای آوازی هستند كه نهایتاً با زبان ویژهای اجرا شده اند و قطعاً در لحظه اجرا به فراخور حال و هوای آن لحظه من از تغییرات و حذف و اضافهها كه از خواص بداهه نوازی است بینصیب نماندهاند.
قطعات ریتمیك چه طور؟ گویا این قطعات با نگاه آهنگسازی و داشتن فرم و قالبیكه واجد سیر داستانی نیز هستند اجرا شده است.
بله، از ویژگیهای قطعات ریتمیك باید عرض كنم بهره جستن از تكنیكهای جدید و خاص چه در مضرابها و چه در پنجهگیریها بوده و همچنین داشتن موضوع و داستانی بودن بیشتر قطعات از دیگر ویژگیهایی است كه البته در جلد و به عنوان نمونه در مورد قطعه ضربان خسته تكرار به اختصار توضیحاتی داده شده است.
دیگر قطعات نیز چنین ویژگیهایی را دارند كه برای احترام به حس انتزاع شنونده از توضیحات دیگر صرف نظر شده است و فقط به ارائه نام قطعه بسنده شد تا فرآیند تصویرسازی در ذهن مخاطب صورت گیرد.
آیا در ساخت این قطعات طرح از پیش ساختهای داشتید؟ و آنها را نوشتید؟
بله قطعات اجرا شده در جوی نقره مهتاب از قبل ساخته و پرداخته شدهاند.
اگر تكنیك از جایگاه اصلیش خارج شود و جامه خودنمایی برتن بپوشاند جایگاه والای هنر را تا حد عملیات آكروبات تنزل داده استهمان طور كه پیشتر اشاره شد، هر كدام براساس موضوعی ساخته و پرداخته شده و هر یك مانند انشایی هستند با موضوعی خاص و خط و ربط و مقدمه، متن و نتیجه.
از نظر شما این قطعات قابلیت اجرایی برای اركستر بزرگ را دارند؟
حتماً. اگر تنظیم كننده به درك صحیح از قطعه و فهم و روح و پیام آن دست یابد. این امر شدنی و قابل اجراست.
در نتیجه بر اساس تعریفی كه از آهنگسازی در حیطه موسیقی ایرانی و موسیقی سنتی به كار میرود میتوان گفت این قطعات آهنگسازی شده و براساس بداهه نوازی نبوده است؟
بله همان طور است. در واقع میتوان گفت به نوعی ملودیپرداز شدهاند.
در زمینه سهتار و تكنوازی و با توجه به فرم و تكنیكی كه در این آلبوم به گوش میرسد، آیا تاكنون آثار مشابهی در این زمینه داشتهایم؟
فكر نمیكنم، نه اینكه نبودن آثار مشابه به معنای ارجحیت و برتری آلبوم من است، بلكه از آنجا كه در مسیر تكوین این كار سعی شده كه به لحاظ محتوا و مختصات تكنیكی و جملهپردازی قدری متفاوت باشد و به نوعی میتوان گفت كه به عمد سعی در متفاوت بودن در آن اعمال شده است. با این وصف، طبیعی است كه در كل كاری متفاوت از آب در آمده باشد.
در مورد قطعه دوم پیش در آمد كه تا حدودی با كارهای شما متفاوت است، توضیح دهید.
بله. اشاره شما به قطعه (پیش درآمد) ابوعطا ساخته استاد مشكاتیان است. كه قبلاً در كار صبح مشتاقان اجرا شده بود و نیز در كنسرت اخیر گروه عارف بر صحنه وزارت كشور اجرای مجدد شده پیش درآمد بسیار زیبا و پر مطلبیاست كه بنده سعی كردهام با بضاعت اندكم و با تنظیماتی آن را به فضای كلی قطعات خودم در اثر نزدیك كنم.
به لحاظ تكنیكی فكر میكنید میتوان این قطعات آلبوم را تقلید كرد، آیا هنرجویان میتوانند آنها را بنوازند؟
خوشبختانه امروزه نوازندگان صاحب تكنیك و پر توان كم نیستند. چنانچه هر كدام از ایشان رغبتی به اجرای چنین آثاری از خود نشان دهند بخوبی از عهده بر خواهند آمد.
دلیل سرعت بالای اجرای قطعات چیست؟ اساساً نگاه شما به مقوله تكنیك و سرعت در موسیقی چگونه است؟
اول اینكه به نظر بنده سرعت قطعات خیلی هم بالا نیست، به جز قطعه شماره ۱۰ بقیه به وجه زمانی اجرا شدهاند. در نخستین ضبط سرعتها قدری بالا بود كه بعداً برخی از آنها را حتی تا حد نصف پایین آوردم و در مورد تكنیك هم باید عرض كنم كه تكنیك در حقیقت ابزاری است در دست نوازنده و ابزار بسیار كارآمدی هم هست؛ چراكه ذهن زایا و ایجادگر در سیر ایجاد قطعات حد توان دست را در نظر میگیرد و پیچیدگی در قطعات را تا حد توان اجرایی دست در قطعه اعمال میكند و هر چه تكنیك بالاتر باشد، ذهن افقهای گستردهتری را برای ایجاد پیش رو دارد.
و اما همانطور كه پیشترها بكرات عرض كردهام اگر تكنیك از جایگاه اصلیش كه همان نقش ابزاری است خارج شود و جامه خودنمایی برتن بپوشاند و سعی در ایجاد حیرت در مخاطبان كند، در این صورت جایگاه والای هنر را تا حد عملیات آكروبات تنزل داده است و قطعا این چنین پسندیده به نظر نمییاید.
در مقام مقایسه بین حس و حال و تكنیك شما كدام را ترجیح میدهید؟
هر چند این دو، دو مقوله جدا از هم هستند و به لحاظ معنا و كاربرد كاملاً از یكدیگر سوا، با این حال به تعبیری میتوان هر یك از آنها را به مثابه بالی انگاشت برای پرواز شایسته محصولات موسیقی. تكنیك عبارت است از آموزههایی برای نوازندگی صحیح كه مجموعه عملیاتی را شامل میشود كه با بهكارگیری آنها قادر به نواختن خواهیم بود. حال هر چقدر قطعه مورد اجرا به لحاظ سرعت، پیچیدگیهای ملودیك، پرسشها و كندهكاریها سختتر نوشته شده باشد نوازنده باید با ابزاری كارآمدتر یا با مجموعه تكنیكی گستردهتری به سراغ آن برود؛ به طور كلی از نگاه بنده تكنیك مترادف است با فن نوازندگی ولی احساس در نوازندگی مقوله دیگری است كه در حوزه عواطف تعریف میشود.
ذوق، قریحه، حس و مواردی از این قبیل كه در ادبیات ما از آنها به «آن» تعبیر میشود، مقولههایی هستند خدادادی و از طرفی غیر قابل تحلیل، بیان و توصیف، تشریح یا تدریس یا سنجش میزان آن در نوازندگان مختلف ناممكن است؛ زیرا حس امری است نسبی و چون اصل و پیمانه استانداردی برای به محل گذاردنش وجود ندارد، به لحاظ تخصصی نمیتوانیم بگوییم كه فلان نوازنده سازش حال دارد یا فلان نوازنده حال ندارد؛ چرا كه ممكن است از دید شخص دیگر موضوع حال در این دو نوازنده مطلقاً معكوس دیده شود.
با این گفته و نظر كه حس و حال آثار و تكنوازیهای قدما در مقایسه با امروز بیشتر بوده، ولی تكنیك نوازندگان امروز بیشتر است تا چه حد موافقید؟
هم نوازندگان نسل قدیم دارای تكنیك و حس و حال بودند و هم نوازندگان امروز، منتها قالب ارائه این دو مقوله در نوازندگی این دو نسل متفاوت شده است. تكنیك در نوازندگان قدیمی (غیر از نسل گلها) در دست راست نمود داشته است و در شكل ریزهای سریع و تكنیكهای مضرابیارائه شده است و در نوازندگی امروز در شكل بهرهگیری از حركات سریع نتها در شكل پاساژ یا اجرای متوالی نتها از بم به اوج یا بعكس است.
ما در نوازندگی كمانچه هم میبینیم كه استاد بهاری از پوزیسیون استفاده نمیكرد، در صورتی كه نوازندههای امروز گاه در پایینترین قسمت دسته كمانچه هم میروند و صداهای بسیار زیری تولید میكنند این تغییر در نوازندگی كه به نوعی هم از آن به مثابه تكنیك یاد میشود، به چه دلیل است؟
احساس نیاز و اقتضای همكاری در گروهها با توجه به تغییر فرم در تنظیمات، امروز یك نوازنده كمانچه در گروه مینوازد، با استودیوها و در ضبط كارهای مختلف و متفاوت همكاری دارد و در نتیجه با توجه به تنوع كارها و نیازهای موجود باید از وسعت بیشتر صدای كمانچه استفاده كند و این همان نیاز زمانه است كه نوازندگی را هم با تغییرات مواجه كرده است.
نظرات شما عزیزان: